๑۩۞۩๑  جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ  ๑۩۞۩๑

๑۩۞۩๑ جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ ๑۩۞۩๑

ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید
๑۩۞۩๑  جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ  ๑۩۞۩๑

๑۩۞۩๑ جــــــــــــایی برایـــــــ بودنـــــــــــــ ๑۩۞۩๑

ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید

تمام هستی من تقدیم به آنکه دوستش دارم

حس غریب تنهایی 


لحظه های بی تو بودن را در گوش شب نجوا می کنم  


ستاره می شنود و تو را آرزو بر دل می ماند


آرزوهایم را در لحظه های بی تو بودن می شمارم 
 

به گمانم می آید که روزی تک تک این آرزوها را تو حقیقت می کنی


از فاصله ی رخوتناک با تو بودن تا بی تو بودن گذشته ام و 


به لحظه های دوری رسیده ام ، در تمام لحظه ها حس غریبی دارم  


حس دریایی که از بی موجی به مرداب بودن رسیده است  


مرداب تنهاست و من تنهاتر  


مرداب مرا هم در برگرفته 

 
سکوت غریب مرداب 

 
حس غریب تنهایی ، حسی که وجودم را در برگرفته 


تنهایی که چون پیچک بر تن احساسم پیچیده است  


پیچکی که تا لحظه ای دیگر احساسم را خفه می کند 


به گمانم تمام لحظه ها و احساسم را  


تنها تو می توانی از اسارت برهانی     

 


تمام هستی من *****تقدیم به آنکه دوستش دارم *****

تو بیا شروع من باش عزیزم

 

پس از آن غروب رفتن
اولین طلوع من باش
من رسیدم رو به آخر
تو بیا شروع من باش


شبو از قصه جدا کن
چکه کن رو باور من
خط بکش رو جای پای
گریه های آخر من

اسمتو ببخش به لبهام
بی تو خالیه نفسهام
قد بکش تو باور من
زیر سایه بون دستام

خواب سبز رازقی باش
عاشق همیشگی باش
خسته ام از تلخی شب
تو طلوع زندگی باش


من پر از حرف سکوتم
خالیم رو به سقوطم
بی تو و آبی عشقت
تشنه ام کویر لوتم


نمیخوام آشفته باشم
آرزوی خفته باشم
تو نـذار آخـر قصه
حرفـمو نگفته باشم 

 

زنـدگی تــو آن هـنگـام آغـاز میشـود کـه آدمی می رود امــا نـرفته

 

 

آدم هـا می آینـد زنـدگی می کننـد می میـرنـد و می رونـد

 امـا فـاجعـه ی زنـدگی

 تــو آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه آدمی می رود امــا نـرفته! 

   مـی مـــانــد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو چنـان تـه نـشیـن می شـود کـه تـــو می میـری...!!!

   در حالـی کـه زنــده ای .... 

دوستت دارم

غم را در سکوت و سکوت را در شب
و شب را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم

من عشق را در امید و امید را در تو
و تو را در دل و دل را به هنگام تپیدن به خاطره تو دوست دارم

ای کاش نقاش چیره دستی بودم
تا لحظات با تو بودن را در تابلویی می کشیدم
و به هنگام دلتنگی به آن می نگریستم

ای کاش شاعر بودم تا لحظات خوب با تو بودن را در شعری می گنجاندم
و به هنگام دلتنگی آن را می خواندم

ولی حال که هیچ یک از اینها نیستم فقط میتوانم بگویم

دوستت دارم   

 

زیباترین تصویری که در زندگانیم دیدم نگاه عاشقانه تو بود
زیباترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو بود
زیباترین احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود
زیباترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود
زیباترین لحظه زندگیم لحظه با تو بودن بود
زیباترین هدیه عمرم محبت تو بود
زیباترین تنهاییم اشک برای تو بود
وزیباترین اعترافم عشق و دوست داشتن تو بود  

 

 

دوستت دارم چون تک ستاره زندگی منی

دوستت دارم چون تک مصراع شعر منی

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی
دوستت دارم چون دوستت دارم

من به غیر از تــــو نخواهم گلم

من به غیر از تــــو نخواهم ، چه بدانی ، چه ندانی   

 

  

 ز درت روی نتــــــــابم ، چه بخوانی ، چه برانی

دل من میل تـــــــو دارد ، چه بجوئی چه نجوئی

دیده ام جـای تــــو باشد ، چه بـمانی ، چه نـمانی

مـن کـه بیمار تـــــو هستم ، چه بپرسی چه نپرسی

جان به راه تـــــــو سپارم، چه بدانی ، چه ندانی

 میتوانی به همه عـمر ، دلم را بفریبی

 ور بکوشی ز دل من بگریزی ، نتوانی

 دل من سوی تــــــو آید ، بزنی یا بپذیری

 بوســــه ات جان بفزایـد ، بدهی یـا بستانی

جانی از بهر تـو دارم ، چه بخواهی چه نخواهی 

شعرم آهنگ تــو دارد ، چه بخوانی چه نخوانی

  

 

 

 

 

 

کنار آشیانه تو آشیانه می کنم

فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم

کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟

و من برای زندگی تو را بهانه می کنم

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیبا ست

حاجت به بیان نیست که از روی تو پیدا ست

من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم

افسوس که یک لحظه تماشای تو رویا ست

در خانه ی احساس اگر زمزمه ای است

آن زمزمه از توست که در جان دل ما ست

من قایق آواره ی دریای تو هستم

خوب است بدانی که دلم عاشق دریا ست

در حسرت دیدار تو می سوزم و امٌا

این دست خودم نیست به حق روی تو زیباست

دلم گرفته دوباره هوای تورو داره

پای پنجره نشستم 

 کوچه خاکستریه باز زیر بارون من چه دلتنگتم امروز 

انگار ازهمون روزاست حال وهوام رنگ تویه کوچه دلتنگ تویه
دلم گرفته دوباره هوای تورو داره چشمای خیسم واسه دیدنت بیقراره
این را ه دورم خبر ازدل من که نداره
آروم ندارم یه نشونه میخوام واسه قلبم
جزاین نشونه واسه چیزی دخیل نمی بندم
این دل تنهام دوباره هوای توروداره 

 

هوای شهرتو بابوی گلها پیچیده توی اتاقم مثل خواب
داره بدجوری غریبی میکنه آخه جزتو دردمو کی میدونه 

دلم گرفته دوباره هوای تورو داره چشمای خیسم واسه دیدنت بیقراره 

 

تولدگل قشنگم مبارک

 

۸/۶/بنظر من روز مبارکیه البته واسه من 

روز تولدت شدونیستم اما کنارتو 

کاشکی میشد که جونمو هدیه بدم برات

درسته نمیتونیم این روزرو پیش هم باشیم 

بیا بهش تورویامون رنگ حقیقت بپاشیم 

میخوام برات تو رویاهام جشن تولد بگیرم 

از لحظه لحظه های جشن تو خیالم عکس بگیرم 

 من باشمو تو باشی وفرشته های آسمون 

چراغونی جشنمون ستاره های کهکشون 

بجای شمع میخوام برات غمهاتو آتیش بزنم 

هر چی غم وغصه داری یکشبه آتیش بزنم

تو غمهاتو فوت بکنی منم ستاره بیارم

اشک چشماتو پاک کنم نور ستاره بکارم 

کهکشونو ستاره هاش دریا وموج وماهیاش بیابونا وبرکه ها بارمن وقطره قطره هاش با هفت تا آسمون پر از گلهای یاس ومیخک بال فرشته ها وعشق واشتیاق وپولک عاشقتو یه قلب بی قرار وکوچک فقط میخوان بهت بگن اونهم 1369 بار بگن عمر من تولدت مبارک 

تقدیم به آن نگاهی که تمام هستی ودلم فدای اوست...

دعا می کنم که هیچ گاه چشمان تو،چشمان زیبایت را در انحصار قطره های اشک نبینم

وتو برایم دعا کن ابر چشمانم همیشه برای تو ببارد..

دعا می کنم لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم..

وتو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم...

دعا می کنم که دستانت که وسعت آسمان وپاکی دریا وبوی بهار را دارد

همیشه از حرارت عشق گرم باشد...

وتو برایم دعا کن که دست هایم را در دستی به جز دستان تو گره ندهم...  

   

 

خدایا دلم از زمینت گرفته

خدایا دلم از نامهربونی ها گرفته

خدایا بذار بیام پیشت نفسم دیگه نمیاد  

توی این زمین خدایا طاقت ندارم ! 

بی مهری ادما داره خوردم می کنه!

کمکم کن