ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید
ازعاقلان حساب دلم راجداکنید حرف وحدیث کهنه خودرارهاکنید چیزی زشب نمانده به خلوت که می روید قدری دل شکسته مارادعاکنید
زندگی چیست خون دل خوردن
زیر دیوار آرزو مردن
مجتبی
شنبه 4 آذر 1391 ساعت 18:50
جدیدترین مطالب روز را در سایت ما مشاهده کنید
________________
عکس جالب شریفی نیا در آغوش مهناز افشار
لینک عکس
http://iran.nab100.com/?p=9636
پسری باز زیباترین چشمان جهان -عکس
لینک عکس
http://iran.nab100.com/?p=9629
ماجرای بهنوش بختیاری و جراحی بینیاش!!
http://iran.nab100.com/?p=9855
چند مدل لباس شب زیبا برای خانم های چاق
http://iran.nab100.com/?p=9851
______________________________
در صورت تمایل با تبادل لینک ما را با نام -مجله اینترنتی ناب مدل و آدرس www.nabmodel.ir لینک کنید و به ما اطلاع دهید از طریق فرم زیر
http://iran.nab100.com/تماس-باما
پسری باز زیباترین چشمان جهان -عکس
لینک عکس
http://iran.nab100.com/?p=9629
سلام آقا مجتبی
کم پیدا شده ای
یا
که
گم ت کرداه ام
شاید زندگی آن تولد نازنبنت باشه ! نه خون دل خوردن و زیر دیوار آرزو مردن
نمونه ی یک زندگی :
و ظهر عاشورا
حذف اون همه نقطه ها و
پیوستن
عشق و معشوق
عاشقان راه خود روند و کار خود کنند ، عشاق را لشکر عظیم به چشم نیاید
قدرت عشاق به عشق است و
عشق به عشاق
زار زار گریستیم ، غصه خوردیم و
عشاق را به عشق دیدن نمودیم و
به وابستگی هایم بر گشتیم و
امشب را هم به غریبی خواهیم ایستاد تاشاید
به رجبی
یا شعبانی
وبا به رمضان
دیگر فرا خواتده شویم و
از کلاس درس عاشقان در آیم و
به محرمی
در شبی چون تاسوعا بگزریم تا شاید
عشاق وار
به عشق وارد شویم و
به تغییر در ادامه زندگی جاودانه بمانیم .
در بین آدم ها فقط اندکی معنای باران را میفهمند ما بقی فقط خیس میشوند...
در رفاقت با وفا بودن شرط مردانگیست/ورنه با یک استخوان صد سگ رفیقت میشوند
می دانی؟
یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است
و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
... ... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
زندگی چیست؟
زندگی یک گُل سرخ
که من از بوته ی احساس خودم می چینم
لب یک پنجره ی آبی چوبی
به تماشای جریان سرخی اش می شینم
لب این پنجره تا این گُل هست
می توان تا قله های اوج رفت
می شود پرنده بود
از درٌه های غم گذشت
زندگی دیگر چیست؟
زندگی راز شکیبایی توست
وقت آزادی پروانه ی عشق
که تو از عمق وجود
در پیله ی دل پروردی
از برای آزادی اش
مهرش از دل افکندی
از عشق خود دل کندی
وباز زندگی
رودی خروشان
می رود از کنار تو
پا در این رود گذاری
تا همیشه در جریانی
ور نه از دور ببینی
از قافله جا می مانی...